Bild: Free-Photos / Pixabay

از تنهایی فراری هستم!

گفتگو با فرهاد، پسری که معتقد است، ۹۰% از دختران ایرانی یا أفغان در اینجا تمایلی به تشکیل خانواده با هم وطن خود را ندارند!

هفته گذشته در خصوص یکی از دوستانم سارا، مطلبی درباره دلیل تنهایی او و معیارهای وی برای ازدواج نوشتم. حدود یک ساعتی از انتشار این مطلب گذشته بود که تلفنم زنگ زد. فرهاد بود. یکی از دوستان نزدیکم.

  • علی: الو فرهاد، سلام، خوبی؟ چه خبرا؟
  • فرهاد: سلام، مرسی. تو خوبی؟ میگم علی فقط زنگ زدم بهت بگم، حق با سارا هست! راست میگه! دقیقاً همینه!

یکم گیج شده بوده! بخاطر همین پرسیدم…

  • علی: چی؟ چی رو سارا درست میگه؟! منظورت رو نفهمیدم!
  • فرهاد: انتخاب رو دیگه!! درباره موضوعی که درباره سارا تو اینترنت نوشتی؛ حق با سارا هست! واقعاً اینجا انتخاب خیلی کمه…

این مطب را از اینجا بخوانید: تنهایی داره خیلی اذیتم می‌کنه! گفتگو با سارا، دختری که معتقد است در آلمان انتخاب کمی برای پیدا کردن یک شریک زندگی خوب وجود دارد.

تازه فهمیدم در خصوص چه موضوعی حرف می‌زند! از آنجایی که کنجکاو شده بودم تا دیدگاه فرهاد را نیز بدانم، تصمیم گرفتم، این بار درباره این موضوع با فرهاد صحبت کنم تا این موضوع مهم را بار دیگر از دید یک مرد بررسی کنم.

با او در کافه‌ای در مرکز شهر هامبورگ قرار گذاشتم. فرهاد دانشجوی دکترا در رشته میکروبیولوژی است و حدود سه سال است که به آلمان مهاجرت تحصیلی کرده است. من فرهاد را حدود پانزده سال است که می‌شناسم. از زمانی که در ایران بودم. پسری با قد متوسط، ۳۳ ساله، هیکلی فیت و همیشه مرتب. از زمانی که من او را می‌شناسم، یاد ندارم که فرهاد با پیراهنی اتو نکرده بیرون بیاید! آن روز یک سؤال ذهنم را درگیر کرده بود، این که پسری مؤدب، مرتب، تحصیل کرده، دانشجوی رشته دکترا، چرا باید در این سن تنها (مجرد) باشد! به همین دلیل اولین سوالی که از او پرسیدم، این بود که چرا هنوز تنهایی؟

به نظر من شریک زندگی پیدا کردن یک اتفاق است که هنوز برای من رخ نداده است. از طرف دیگر، عدم استقلال فکری و مالی؛ چرا که من در جامعه‌ای (ایران) بزرگ شدم که همواره این دو موضوع دغدغه مهم زندگی من بودن. همچنین دغدغه این که بتوانم در این جامعه جدید (آلمان) خودم را ادغام کنم؛ و در نتهایت پیدا کردن کار مناسب بعد از تحصیل، این که بتوانم از پس مخارج زندگی در اینجا بر بیایم، همه و همه مسائلی هستند که دست به دست هم دادند تا من هنوز نتوانم شریک زندگی خود را پیدا کنم.

چرا فکر می‌کنی ادغام در جامعه آلمان، باعث شده تا تو هنوز تنها بمانی؟

دغدغه‌هایی مثل یادگیری زبان، پیدا کردن کار، خانه، مسائل مالی، دوری از خانواده، مشکلات اقامتی، مانند تمدید ویزا همه و همه به حدی بر روی ما فشار وارد می‌کنند که تو در هر لحظه تنها به حل این مشکلات فکر می‌کنی و پیدا کردن همدم و شریک زندگی برای تو در این شرایط در درجه سوم و چهارم زندگی قرار می‌گیرد.

پس با این وجود، آیا معتقدی که مهاجرت باعث شده که از زندگی احساسیت خودت نسبت به دوستات در ایران عقب بمانی؟

متأسفانه باید بگم صد در صد! چرا که الان همه دوستان قدیم من در ایران متاهل هستند. همه توانسته‌‎اند بعد از حدود ۳۰ تا ۳۵ سال سن شریک مناسب خود را پیدا کنند. اما نکته قابل توجه اینجاست… تمام دوستان من که مهاجرت کردند، مانند خود تو هنوز مجرد هستند!

یعنی به نظر تو مهاجرت عامل اصلی تنهایی جوانان در خارج از کشور است؟

تا حدودی بله! به نظر من دلیل این موضوع چالش‌های زیاد مهاجرت است. چرا که اینجا سبک زندگی تغییر می‌کند و این تغییر دو جنبه بسیار مهم دارد:

یکی مردم این جامعه هستند که به نظر من متأسفانه برخی از آنها هنوز ما را نپذیرفته‌اند و هنوز دیدگاه مثبتی نسب به ایران و افغانستان ندارند؛ چرا که همه چیز را با دولت‌های ما مقایسه می‌کنند.

نکته دوم و مهم دختران مهاجر ایرانی یا افغان هستند. من می‌توانم به جرئت بگویم که ۹۰% از دختران ایرانی یا أفغان در اینجا تمایلی به تشکیل خانواده با هم وطن خود را ندارند که خود این موضوع، مشکل ریشه‌ای دارد.

بخشی از آن به این دلیل است که دختران ایرانی و أفغان در کشور خودشان از طرف مردان، بسیار مورد تبعیض قرار گرفتند. نادیده گرفتن حق زنان در ایران و أفغانستان، حجاب اجباری، پایمالی حقوق اجتماعی تنها بخشی از مسائلی هستند که باعث شده‌اند، دختران مهاجر ایرانی و أفغان از پسران هموطن خود برای تشکیل زندگی دوری کنند.

البته بد نیست که این را هم بگوییم که بخشی کمی هم هستند که به دلیل فقر فرهنگی از پسران هموطن خود دوری می‌کنند! «دوست‌پسر خارجی داشتن کلاس داره!» تمام این مسائلی متأسفانه شرایط را برای ما در خارج از کشور سخت می‌کند.

به نظر تو شعاع دایره انتخاب شریک زندگی با مهاجرت کمتر می‌شود؟

قطعاً همین طور است. چرا که ما دیگر در جامعه خودمان نیستیم. ما از سبک زندگی خودمان دور شده‌ایم. مگر چند درصد از جامعه آلمان را فارسی زبانان تشکیل می‌دهند؟! در خارج از کشور محدوده انتخاب ما برای پیدا کردن شریک زندگی بسیار کم است. به ویژه برای من که تنها به دنبال یک همدم از فرهنگ و همزبان خودم می‌گردم؛ چرا که پیدا کردن یک شریک زندگی از یک فرهنگ و زبان دیگر همراه با چالش‌های فراوان است.

آیا تا به حال به ازدواج سنتی فکر کردی؟ این که با فردی از ایران ازدواج کنی و او از طریق تو به اروپا مهاجرت کند و با هم زندگی کنید؟

خیر، به این کار أصلاً اعتقادی ندارم! به نظر من با توجه به شرایط فعلی ایران و أفغانستان، شخصی که با ازدواج با من به اینجا می‌آید، برای شخص من نمی‌آید! بلکه برای فرار از کشور این کار می‌کند. من به دنبال زندگی هستم و نمی‌خوام سکوی پرتاب کسی باشم که تنها می‌خواهد از من سوء استفاده کند.

مهمترین دلیلی که باعث شده است هیچ وقت به شریک زندگی به غیر از همزبان خودت فکر نکنی چیست؟

تفاوت فرهنگی، درک متقابل و از همه مهم‌تر ابراز بهتر احساسات. به نظر من ابراز احساسات تنها از طریق زبان مادری به طور کامل منتقل می‌شود. برای من همچنین نوستالژی بسیار مهم است؛ نقاط مشترکی که تنها در همزبان خودت می‌‎توانی پیدا کنی.

برای پیدا کردن شریک زندگی خودت چه کارهایی انجام می‌دهی؟ (آپلیکیشن/دوستان و آشنایان/فامیل/پارتی/دیسکو و بار/شبکه‌های اجتمایی)

در حال حاضر از هر شرایطی که بتوانم با کسی آشنا شوم استفاده می‌کنم. چرا که می‌خواهم از تنهایی فرار کنم. اما با این حال نمی‌خواهم که تنهایی باعث انتخاب اشتباه شود.

نویسنده: علی حسن‌پور

Autor: Ali Hassanpour

Bild: Free-Photos / Pixabay