بیشتر ما دستِکم دوازده سال از عمرمان را سر صبح بهزور از زیر پتوی گرم بیرون کشیده شدهایم. یا ساعت آنقدر زنگ زده که دیگر نتوانستیم ازش فرار کنیم زیر بالش، یا اطرافیان یکهو پتو را از رویمان کشیدهاند که در کارِ انجامشده قرار گیریم. بعد هم کیفمان را دادهاند دستمان، بند کفشمان را نصفهنیمه بستهایم و با هزار غُرولُند راهی مدرسه شدهایم. بعضیهامان هم گاهی شیفت ظهر بودهایم که به نظر من مصیبتش از صبحها بدتر بود. خمیازه میکشیدیم، چُرتمان میآمد ولی باید دوام میآوردیم، روی نیمکت چوبی مینشستیم و با معده پر ریاضی میخواندیم.
البته آرزوهایی هم داشتیم که مثل ابر بالای سرمان شکل میگرفتند، اما تا دست میبردیم بگیریمشان، از هم میپاشیدند. شما را نمیدانم، اما من آرزو داشتم صبحها ساعت ۱۰ بیدار شوم، کمی یللیتللی کنم و بعد درس بخوانم؛ آنهم نه در مدرسه، که در اتاق بغلی. من که هیچوقت به آرزویم نرسیدم، اما ظاهرا کرونا با آمدناش آرزوی مرا برآورده کرده؛ البته با چندین و چند سال تاخیر.
مدرسه نرفتن و تعطیلی در ذهن من با “آخ جون” و “هورااا” همراه است. البته اینها تنها صداهای ذهن من هستند. دیروز با چند دانشآموز صحبت کردم و نظر آنها را دراینباره جویا شدم. ببینیم آنها چه میگویند:
ثنا کلاس سوم است. خانواده او چندسال است که از کابل به برلین مهاجرت کردهاند. او متولد آلمان است و طبیعتا زبان فارسی او بهخوبی آلمانیاش نیست. باهم آلمانی و فارسی حرف میزنیم. میگوید: «درس خواندن بهصورت آنلاین برایم راحت است.» او تقریبا روزی یک ساعت کلاس دارد، اما تکالیفش زیادند. میگوید: «ریاضی خواندن در خانه از همه سختتر، اما آلمانی و انگلیسی راحتتر است.»
روزهای قرنطینه برای ثنا خستهکننده است چون مجبور است در خانه بماند. میگوید: «زیاد با دوستانم در تماس نیستم.» او بیشتر از همه دلش برای معلماش تنگ شده است.
کوروش کلاس پنجم است. او یکسال و نیم است که با خانوادهاش از تهران به برلین مهاجرت کرده. مدرسه او بهخاطر کرونا تقریبا سه ماه و نیم تعطیل بوده است. میگوید: «درس خواندن در خانه را “اصلا” نمیشود با مدرسه مقایسه کرد؛ بهنظرم خوب نیست. چون وقتی سوال دارم باید برای معلم بنویسم، بعد کلی منتظر بمانم تا جواب دهد. من خیلی چیزها را توی خانه از پدر و مادر یاد گرفتم، نه از معلم.» او هر روز تقریبا ۴ یا ۵ ساعت صرف درس و مشق میکند که در این میان، سرگرم تلویزیون و بازی هم میشود.
او بهطور آنلاین با بعضی از همکلاسیهایش در تماس است. گاهی چت میکنند، گاهی هم حرف میزنند و بازی میکنند. میگوید: «این تماسها کمک میکنند که از زبان آلمانیام استفاده کنم.» برای او خواندن زبان آلمانی از همه راحتتر، اما علوم اجتماعی و علوم طبیعی از همه سختتر است.
آذین کلاس پنجم است و در گیمنازیوم درس میخواند. او در آلمان و خانوادهای ایرانی بهدنیا آمده است. از او درباره درس خواندن در قرنطینه میپرسم. میگوید: «زیاد راحت نیست، چون معلمها در دسترس نیستند که اشکالهایمان را بپرسیم. وقتی هم برایشان مینویسیم، یک روز طول میکشد که جواب دهند. بعد از این یک روز، دیگر خودم درس را میفهمم و نیاز به پرسیدن نیست.»
او هر روز ۱ یا ۲ ساعت کلاس دارد، اما درباره تکالیف خانه میگوید: «بیشتر وقتها خیلی زیاد هستند.» آذین رفتن به مدرسه را ترجیح میدهد. روزهای قرنطینه برای او گاهی خستهکننده و گاهی سرگرمکنندهاند. در این روزها، خواندن درسی مثل زبان آلمانی در خانه سختتر، اما انگلیسی و موسیقی راحتتر است. او دوست دارد کرونا زودتر تمام شود تا بتواند سفر کند.
نازنین کلاس دهم است. او تقریبا ۵ سال است که با خانوادهاش از افغانستان به آلمان مهاجرت کرده. میگوید: «اوایل درس خواندن در مدرسه به زبان آلمانی کمی سخت بود، اما الان برایم راحتتر است.» مدرسه او از دوهفته قبل از کریسمس تعطیل است. میگوید: «درس خواندن در قرنطینه سخت است چون باید بهتنهایی درس و مشق را پیش ببریم.» او هر روز بین ۴ تا ۸ ساعت مشغول درسهایش است.
ماندن در خانه او را خسته کرده و بهترین سرگرمی او موسیقی و تلفن به دوستانش است. میگوید: «اشکالات درسیام را بیشتر از دوستانم میپرسم. معلمها یا خیلی دیر جواب میدهند یا اصلا جواب نمیدهند.» برای او خواندن تاریخ در خانه از همه سختتر، اما انگلیسی و ریاضی راحتتر است. میگوید: «اگر مدرسهها تا ماه مارس / مارچ بسته باشند، بهتر است؛ چون هوای سرد به سرایت ویروس کمک میکند.»
مریم مردانی