روزگار بدقلقی است؛ گاهی جنگ، ناامنی و تهدیدهای هدفمند در کشور من، کانون خانوادهها را از هم میپاشد و همه را در تنگنای تحمل ناپذیر دوری و جدایی قرار میدهد و زمانی هم یک موجود کوچک و غیر قابل دید، در سراسر جهان چنان حسرت یکبار بوسیدن عزیزان را در دل میگذارد که گویی برگشت به زندگی عادی و روزمره دیگر ممکن نیست.
قصه از اتفاق یک ماه قبل است؛ هنگامی که کرونا به خانواده کوچک ما نیز سر زد تا مبادا ما را نادیده رخت سفر ببندد. درست چهار روز پس از برگشت از یک دورهمی کوچک خانوادگی، آزمایش کرونای من و همسرم یکی پی دیگر مثبت اعلام شد و قرار شد حدود ۱۴ روز را در قرنطینه خانگی بسر کنیم. در این میان، اما یگانه فرزند ما که خوشبختانه هنوز علایم این بیماری را از خود بروز نداده بود، در کنار نرفتن به مدرسه، برای مدتی از آغوش و محبت مادر و پدر نیز محروم شد. با آنکه این موضوع برایش بسیار بیپیشینه بود اما او حالا باید از ما فاصله میگرفت؛ از کسانی که آغوش آنها را پناهگاه امن میدانست و شب بدون بوسیدن شان به بستر خواب نمیرفت. بیش از هر چیز دیگر، گوشزد کردن این مسئله برای یک کودک شش ساله که چیز زیادی در مورد نحوه واگیری و خطرهای این بیماری نمیفهمید، بسیار دشوار بود. از گفتار و رفتارش آشکار بود که او نیز برای به پایان رسیدن این روزهای دشوار لحظه شماری میکند. اما تحمل بی قراریهای او، گاهی برای من و همسرم، حتی دشوارتر از دردهای عجیب و غریبی بود که گاه و ناگاه به سراغمان میآمدند.
مبارزه برای زندگی
با آنکه هر دو در پی پنهان کردن ترسها و دلهرههای عجیب آن روزها بودیم اما گویا همان ضرب المثل مشهور افغانستانی که «آفتاب با دو انگشت پنهان نمیشود» گاهی بر حالت ما نیز صدق میکرد و گوشهای از این ترسها و پریشانیها در چهرههای ما هویدا میشد. به هرحال ما با تمام قدرت و توانایی برای زنده ماندن، در برابر ویروس کرونا میجنگیدیم. اما دشوارترین بخشهای این مبارزه، معمولاً در شب آغاز میشد؛ تب، درد جانسوز و سرفههای خشک و پیهم و گاهی هم مشکلات تنفسی، خواب شبانهی ما را حرام ساخته بود. اما از آنجا که هر آغازی را پایانی است و ما نیز به آن امیدوار بودیم؛ برای مقابله با این بیماری خطرناک، به تمام توصیههای لازم پزشکی گوش دادیم و از نوشیدن دمنوشهای گیاهی گرفته تا داروهای تجویز شده از سوی پزشکان خودداری نکردیم.
اما با عاطفهی مادری چه کار میتوان کرد؟!
شش سال و ده ماه از تولد یگانه فرزندم میگذرد و تاکنون اینگونه احساس دوری و تنهایی برایم دست نداده بود. با آنکه زیر یک سقف زندگی میکردیم، میتوانستم او را ببینم و صدایش را بشنوم، اما حسرت بوسیدن و در آغوش کشیدنش آنقدر برای من غیر قابل تحمل شده بود که بیشتر از بیماری به آن فکر میکردم. وقتی در کنار همه مشکلات صحی ناچار به تحمل درد دوری از فرزند خود نیز بودم، ناخودآگاه یاد پدر و مادرم میافتادم که سالهاست دور از فرزندانشان در گوشهای از این جهان پهناور مسکن گزیدهاند و یک روز هم از این حالت شکوه نکردهاند تا مبادا دخترانشان در آن سوی آبها نگران وضعیت آنها شوند.
آغاز مجدد زندگی
سرانجام ۱۴ روز قرنطینه با تمام فراز و نشیبهایش گذشت و من که فقط برای دوباره بوسیدن یگانه دلبندم لحظه شماری میکردم، هنوز خودم را در وضعیتی نمیدیدم که بتوانم بدون ترس او را در آغوش بگیرم و ببوسم. سرفههای پیهم و ناراحتیهای مجاری تنفسی امانم نمی دادند تا احساس خوبی داشته باشم. شاید هم این حس، برخاسته از یک حالت روحی و روانی نامناسب بود که در این مدت دچار آن شده بودم. بر هر حال، پس از حدود بیست روز احساس دوری و تنهایی، موفق شدم پسرم را در آغوش بگیرم و ببوسم. اما اینکه لحظههای انتظار مادر و پدرم چهوقت به پایان میرسند و چشمهای ما به دیدار شان روشن میشود تا هنوز نامعلوم است.
مبارزه با کرونا نیازمند روحیه و همکاری جمعی است
موج دوم کرونا پرشتابتر و گستردهتر از پیش، بر تمام نقاط جهان میتازد و این بار افراد بیشتری را درگیر خود ساخته است. تجربه خانواده ما از مبتلا شدن به ویروس کرونا تنها داستانی از این تِیپ نیست، بلکه افراد و خانوادههای زیادی را سراغ دارم که این روزها وضعیت مشابه یا حتی دشوارتر از ما را تجربه کرده و سرسختانه برای زنده ماندن مبارزه میکنند. من به عنوان کسی که این بیماری را تجربه کردهام، باید اعتراف کنم که برای جنگیدن و پیروز شدن در برابر این پاندمی خطرناک، بیشتر از هر چیز دیگر به روحیه و همکاری اعضای خانواده، دوستان و نزدیکان نیاز است و تحمل آن برای افرادی که تنها و دور از خانه و خانواده زندگی میکنند بسیار دشوار خواهد بود.
راههای ارتباطی برای پرسشهای شما در مورد ویروس کرونا
حالا که خودم و شماری از نزدیکانم تلخی این بیماری را چشیدهایم، میتوانم به دیگران توصیه کنیم که در صورت داشتن علائمی شبیه آنفولانزا مانند: تب، سردرد و بدن درد شدید، احساس خستگی و بیحالی در پاها و سرفههای خشک و یا در صورتیکه با افراد بیمار تماس داشته اید، فوراً با داکتر/پزشک خانواده و یا از طریق شماره (۱۱۶۱۱۷) با گروه پزشکان سیار در تماس شوید و در صورت ممکن تا زمان دریافت مشورههای لازم صحی در خانه بمانید.
Photo by Jordan Whitt on Unsplash