Social Media
14/09/2024

بدن زن؛ نبردگاه تعصب و غیرت

دوشنبه، ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴، دومین سالگرد کشته شدن ژینا (مهسا) امینی است. زنی که در این روز به دست پلیس گشت ارشاد تهران به قتل رسید و مردم در اعتراض به آن ‌به خیابان‌ها ریختند. اعتراضاتی که ماه‌ها طول کشید و کشته‌های بسیاری داد و خیزش «زن زندگی آزادی» نام گرفت. در این خیزش که به تعبیر دیگری «انقلاب» هم نامیده می‌شود، صدای زنان، مردان، دیگر طیف‌های جنسیتی و اقلیت‌های قومی به گوش رسید. در نوشتار پیش رو تنها به صدای «زنان» در این خیزش می‌پردازم.    

دو سال از کشته شدن ژینا (مهسا) امینی می‌گذرد. دوست دارم ژینا صدایش کنم؛ همان نامی که به گفته والدینش، در ثبت احوال ایران اجازه ثبتش را نداده بودند؛ همان نام ممنوعه به هیچ دلیل. پس از ژینا خیلی‌ها را از دست دادیم که باید زنده می‌ماندند و زندگی می‌کردند. ژینا اگر زنده بود، الان به چه چیزی فکر می‌کرد؟ مشغول چه کاری بود؟ هر جا که بود و هرچه که می‌کرد، حتما به آینده‌اش هم می‌اندیشید. برای زندگی‌اش نقشه‌ها می‌کشید و می‌خواست عملی‌شان کند. نفس می‌کشید، ترانه‌ می‌خواند و می‌رقصید.

خیزش «زن زندگی آزادی» که با قتل او آغاز شد، هنوز تمام نشده است. ژینا به خاطر چند تار مو سیلی خورد و کشته شد؛ به خاطر تنش‌، بدنش و زن بودنش. بدن ما زن‌ها اما قرن‌هاست که نبردگاه شده است. حتما داستان نوزادان دختری را شنیده‌اید که تا زاده می‌شدند، زنده به گورشان می‌کردند؛ خبر زن‌هایی به گوشتان خورده است که سنگسارشان کرده‌اند؛ نام دخترانی را شنیده‌اید که به خاطر چند عکس در اینستاگرام به دست پدر و برادر به قتل رسیده‌اند. کسی که به صورت ژینا سیلی زد، از همین قماش است. از قماش کسانی که نبردگاهشان بدن زن است.

لازم نیست حتما مرد باشند؛ زن هم که باشند و چنین نظام فکری‌ای را بازتولید کنند، کفایت می‌کند. این‌ها قرن‌هاست برای نبردشان ساز و کار هم تهیه کرده‌اند؛ مثلا زن را «ناموس» صدا می‌کنند. «ناموس» واژه‌ا‌ی خشک و خالی از معنا نیست؛ برعکس، چنان معنی‌هایی بارش کرده‌اند که از سیلی دردناک‌تر و از چاقو تیزتر است. ناموس به زنی گفته می‌شود که دائم باید از او دفاع کرد چون بی‌دست و پا و بی‌وجود فرض می‌شود. زنی که باید مواظبش بود چون خودش نمی‌تواند از پس خودش بربیاید. زنی که باید برایش تصمیم گرفت و اختیارش یا با پدر است یا شوهر. ناموس کسی است که اختیار بدن خودش را هم ندارد.

در کنار «ناموس»، واژه‌های «غیرت» و «تعصب» را هم داریم. در بسیاری خانواده‌های ایرانی دست‌کم یک نفر وجود دارد که دائم چیزی به غیرتش برمی‌خورد. مثلا اگر یکی از زنان اطرافش جوری آرایش کرده یا لباس پوشیده باشد که جلب توجه کند، به رگ غیرت فرد متعصب بر می‌خورد و او، به قول خودش، باید جلوی زن را بگیرد. اگر زنی آواز بخواند یا زیبا برقصد مجبورش می‌کنند که هنرش را «تنها» برای شوهرش نگه دارد و در فضای عمومی خفه شود. برای آن‌که به اصطلاح «جلوی زن را بگیرند» به شیوه‌های مختلفی متوسل می‌شوند: اخم می‌کنند، داد می‌زنند، دستور می‌دهند، کتک می‌زنند و اگر این‌ها جواب نداد، خشونت بیشتری به خرج می‌دهند. در چنین وضعیتی، کسی صدای دیگری را نمی‌شوند، دیالوگی صورت نمی‌گیرد و به قول فروغ، چراغ‌های رابطه تاریک می‌شوند.

خفه کردن صدای زن، بستن دست و پای او برای آن‌که نرقصد، بازیگر نشود یا آن‌گونه که دوست دارد زندگی نکند و محدود کردن او به ماشینی برای زاییدن بچه، تلاشی است که قرن‌هاست برای حذف فیزیکی زن از جامعه انجام شده است. با این وجود زنان آرام ننشسته‌اند و به این غل و زنجیرها تن نداده‌اند. بسیاری زن‌ها در طول زندگی روزمره مقاومت کرده‌اند، حتی در سکوت. این مقاومت به چارچوب خانه‌ها ختم نمی‌شود. این زن‌ها می‌دانند که با نافرمانی مدنی و پافشاری بر آن در طول سال‌ها و دهه‌ها می‌توانند قوانین کهنه مردسالارانه را منسوخ کنند.

خیزش «زن زندگی آزادی» هنوز تمام نشده است بلکه هر بار شکل عوض می‌کند. گاهی درون خانه‌ها می‌رود و در را می بندد و گاهی به خیابان‌ها سرریز می‌کند. زمزمه‌هایش اما همیشه در هوا بوده است و پس از خیزش اخیر به فریادی بلند تبدیل شده که مردم دیگر کشورها نیز آن‌را شنیده‌اند. فریاد خیزش «زن زندگی آزادی» در دو سال گذشته چنان قدرت یافته که در برخی موارد رژیم را وادار به عقب‌نشینی کرده، جلوی برخی اعدام‌ها را گرفته یا آن‌ها را به تعویق انداخته است. من بر این باورم که مبارزه همچنان ادامه دارد، حتی اگر مسیری طولانی و پرپیچ و خم در مقابل زنان باشد.

نویسنده: مریم مردانی

Photo: Social Media