بسیار شنیدهایم که هنرمند را به درختی تشبیه میکنند که اگر از ریشه جدا شود خلاقیتش میخشکد؛ در عین حال، هنرمندانی را دیدهایم که از وطن جدا شدهاند و در کشوری دیگر همچنان مشغول به آفرینش هنری هستند. نویسندگان بخشی از همین هنرمنداناند که پس از مهاجرت در موقعیتی چالش برانگیزتر قرار میگیرند. مواد و مصالح نویسنده نه دیداری است نه شنیداری بلکه واژه است که با زبان سر و کار دارد و طبیعتاً، در مقایسه با هنرهای دیگر، با مخاطب کمتری روبرو است. در چنین شرایطی ترجمه همیشه نمیتواند حق مطلب را ادا کند، گرچه ترجمههای خوب اگر از پس ریتم کلام و بازیهای زبانی برنیایند، دستکم با انتقال محتوا میان فرهنگها پل میزنند.
برخورد با شاعران و نویسندگان مهاجرِ فارسی زبان و مطالعهی آثاری که در تبعید خلق کردهاند، ما را با پرسشهای زیادی مواجه میکند. نویسندگانی که آثارشان در کشور خودشان حق چاپ ندارد ولی با نوشتن به زبان مادری به غنای ادبیات فارسی میافزایند. در گزارش پیش رو به یکی از نویسندگان ایرانی خواهیم پرداخت و دیدگاه او را دربارهی موقعیت ذهنی و اجتماعی نویسنده در تبعید جویا خواهیم شد.
“بهرام مرادی” نویسندهی ایرانی ساکن برلین است. او به تازگی رمان “خودسر” را منتشر کرده است. از دیگر آثار او میتوان به مجموعه داستانهای «خنده در تنهایی» (برندهی جایزهی هوشنگ گلشیری سال ۱۳۸۲)، «در شکار لحظهها»، «یک بغل رز برای اسب کهر» و «مردی آنور خیابان، زیر درخت» (نامزد جایزهی هوشنگ گلشیری سال ۱۳۸۶) اشاره کرد.
او در پاسخ به این پرسشها ابتدا به ارائهی تعریفی از «وطن» پرداخت. از دیدگاه او وطن جایی است که در آن بتوان آزادانه سخن گفت و در آرامش زندگی کرد. وقتی یک منطقهی جغرافیایی این نیازها را برآورده نمیکند پس نمیتوان آنرا وطن نامید. او هنگام نوشتن در ایران احساس یک تبعیدی را داشت به همین دلیل پس از مهاجرت به راحتی با محیط درآمیخت. آمیزش با محیط جدید تاثیری بر خلاقیت او نگذاشت چون از دیدگاه او خلاقیت یک مسئلهی درونی است که جابجایی جغرافیایی نمیتواند جلوی آفرینش آن را بگیرد. کسانی که معتقدند مهاجرت سبب جدایی هنرمند از ریشههایش میشود و ساقهی هنر او را میخشکاند بیشتر دنبال بهانهای هستند که دست به آفرینش هنری نزنند.
او اضافه کرد که مهاجرت فقط عبور از یک مرز جغرافیایی نیست بلکه دارای ابعاد مختلفی ازجمله فرهنگی و روانشناختی است. اینکه ذهن برخی افراد پس از سالها مهاجرت هنوز در گذشته مانده یا دچار افسردگی است ارتباطی به کشور بیگانه ندارد بلکه به نوع نگاه او و نحوهی تطبیق با محیط جدید مربوط است. مهاجرت، فردیتر و شخصیتر از آن است که بخواهیم مشکلاتش را به دوش کشور مقصد بیندازیم. آثار بهرام مرادی جنبهی نوستالوژیک و اندوه بازگشت به گذشته ندارد. داستانهای او هرکدام رنگ و بوی خودشان را دارند و بسته به فضای داستان و شخصیتها فرق میکنند.
او در ادامهی گفتگو به موقعیت اجتماعی نویسنده در جامعهی مقصد اشاره کرد. رابطهی بین نویسنده و کشور مقصد رابطهای دوسویه است که ارتباطی مستقیم با ظرفیت، ساختار و قدرت پذیرش آن جامعه دارد. از این دیدگاه عملکرد هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است، مثلاً جوامعی مثل آمریکا، کانادا، سوئد و فرانسه بستر مناسبتری برای نویسندهی مهاجر فراهم میکنند تا از طریق ترجمهی آثار خود سریعتر با مردم ارتباط برقرار کند. درحالی که این روند در آلمان کندتر اتفاق میافتد یا اصلاً شکل نمیگیرد. بافت جامعهی آلمان به گونهای است که درها را به روی هنرمند غیرآلمانی میبندد، به این شکل که همکاری ناشرهای مختلف بسیار وابسته به صلاحدید سیاسی و اجتماعی آنها است.
نوشتن به زبان خارجی در اینجا شغل محسوب نمیشود. نویسندهی مهاجر اگر به زبان مادری بنویسد مجبور است منابع درآمد دیگری داشته باشد و در وقت آزاد خود به خلقت ادبی بپردازد. او در پایان به بورسیههای نویسندگی خلاق اشاره کرد و آنها را فرصت خوبی برای نویسندگانی دانست که در کشور خودشان مشغول به نویسندگی هستند. متاسفانه این بورسیهها بهندرت شامل نویسندههای مهاجر میشوند.
متن: مریم مردانی
Photo: Maryam Mardani