سیمین مهاجر ایرانی ساکن آلمان است که حدود شانزده سال پیش به مسیحیت گرویده است. او در ایران دبیر ریاضی بوده و در آلمان نیز به دلیل علاقهای که به کار با نوجوانان دارد، به عنوان مسئول خدمات اجتماعی (Betreuer) در هایم نوجوانان مشغول به کار شده است. سیمین حدود ۱۰ سال است که از ایران خارج شده و اکنون در برلین زندگی میکند. با او درباره انگیزهاش از تغییر دین گفتوگو میکنم و اینکه تجربه زندگی از دریچه مذهب جدید چه دگرگونیهایی برایش به همراه داشته است.
شما سال ۲۰۱۵ تصمیم به مهاجرت گرفتید. آیا تنها دلیلش تغییر دین بود؟
نه همهاش به خاطر تغییر دین نبود؛ به خاطر فرزندم تصمیم به مهاجرت گرفتم. گرچه مسئله تغییر دین در محیط ایران میتواند مشکلساز شود، اما هنوز به آن مرحله نرسیده بودم که خطرش را عملا احساس کنم. تنها اندکی پیش از مهاجرت مشکلاتی برایم پیش آمد که براساس آنها میتوانستم پیشبینی کنم در آینده مشکلات بیشتر خواهند شد.
چه چیزی سبب شد که به فکر تغییر دین بیفتید؟
حدود ۱۶ سال پیش همسر و پسرم را از دست دادم. تحمل این مسئله برایم بسیار سنگین بود. بهخصوص اینکه در روحیه فرزند دومم اثر ناگواری گذاشته بود. برای محافظت از فرزندم بایستی آرامش بدست میآوردم به همین خاطر یکسال بعد به حج تمتع رفتم شاید آن آرامش را در آن جا بدست بیاورم. همه میگفتند وقتی به صحن مکه میروی هیجانی را تجربه میکنی که آرامش خواهی گرفت. برعکس وقتی به مکه رفتم، همان اعتقادی را که داشتم از دست دادم. در کسانی که به حج آمده بودند، به جای آرامش بیشتر وحشیگری میدیدم. وقتی برای دعا آنجا مینشستم، احساس خاصی به من دست نمیداد. بیرون از صحن کثیف بود و زائران رفتارهای ناجوری داشتند. این حج بیشتر مرا از خدا دور کرد چون جز بدبختی و بیچارگی و حقارت چیزی ندیدم.
جدا از آن، چند نفر از نزدیکانم سالها پیش مسیحی شده بودند. خواهرم هم مسیحی بود و به من بشارت میداد. همه اینها باعث شد که رفتهرفته نسبت به عیسی مسیح احساس ویژهای پیدا کنم.
لحظهای که تصمیم گرفتید مسیحی شوید چه حسی داشتید؟ آیا تصمیم راحتی است؟
نه راحت نیست. اگر آدم هدف نداشته باشد و نداند که چه چیزی میخواهد، راحت نیست. تغییر دین بدون مطالعه امکان ندارد. انجیل را زیاد خواندم. حس میکردم خدا و دینم را از دست دادهام و به دنبال چیزی بودم که به آن وصل شوم. میدانستم باید خدایی وجود داشته باشد. هدف من دستیابی به آرامش بود.
در مسیحیت چه چیزی وجود دارد که به شما آرامش میدهد؟
عیسی در انجیل میگوید «من آرامش میدهم». چنین جملههایی روی من خیلی تاثیر میگذاشت. من با دین اسلام به اندازه کافی آشنا هستم، اما در رژیم حاکم بر ایران همه چیز را وارونه دیدیم. دیدم که آنچه اسلام میگوید نه تنها وجود ندارد بلکه اسلام چیز دیگری است. ما همهاش نماز میخواندیم و روزه میگرفتیم از ترس اینکه به جهنم نیفتیم. وقتی اتفاق بدی برایم میافتاد فکر میکردم به این دلیل است که چند روز نمازم را نخواندهام. به خرافات و چیزهای واهی کشیده شده بودم.
خدای مسیحیت با خدای اسلام برای شما چه فرقی دارد؟
خدا یکی است و نمیتواند متفاوت باشد، اما تصور مسلمانان از خدا با تصور مسیحیان متفاوت است. میدانم که خدا جسم نیست و مکان هم نیست، بلکه در قلب ماست. من این را در مسیحیت یاد گرفتم. در مسیحیت به عیسی میگویند «خدا» که این مسئله برای دیگر ادیان قابل قبول نیست و آن را شرک بستن به خدا میدانند. مسیح هرگز نگفته که من خدا هستم. پیروانش او را خدا میدانند چون مسیح از روح زاده شده و تمام سخنانش از جانب خداست. او به خدا میگوید پدر به این دلیل که خدا او را خلق کرده است.
من عیسی مسیح را با حضرت محمد مقایسه کردم. محمد هم میگوید که از جانب خدا آمده است. عیسی مسیح میگوید خدا محبتی است که باید در درون شما باشد. اسلام ظاهرا میگوید خدا محبت است، اما پیامبری که در هفت جنگ خود شرکت میکند وبا خونریزی میخواهد اسلام را گسترش دهد وبه زور سر نیزه مسلمان کند، درست مثل رژیم ایران است که ۴۶ سال با کشتار مردم میخواهد دنیا را اسلامی کند. در انجیل نمیبینی که مسیح کسی را به جنگ دعوت کرده باشد؛ فقط میگوید بشارت دهید آنهم نه به زور.
در سالهای گذشته در ایران خیلیها به دین مسیحیت گرویدند. فکر میکنید هدف آنها تنها مهاجرت بوده یا واقعا اعتقاد پیدا کردهاند؟
به نظرم پنجاه پنجاه است. وقتی تازه به آلمان آمده بودم فکر میکردم حدود ۷۰ درصد از مهاجران تنها به خاطر پناهندگی و گرفتن اقامت مسیحی شدهاند، ولی اینجا خیلی از آنها واقعا معتقد شدند. اما برخیها هم برعکس، همینکه پناهندگیشان قبول شد کلیسا را ترک کردند و دیگر پیدایشان نشد.
به نظر شما کسانی که واقعا و قلبا معتقد به مسیحیت شدند، آیا انگیزه سیاسی داشتهاند یا شخصی؟
به نظرم بیشتر واکنش سیاسی است. پی میبرند که اسلام دین خوبی نیست. ما ایرانیها ذاتا خداپرست هستیم، اما به خاطر رفتار حکومت خدا را گم کردهایم. برخیها وقتی اینجا میآیند و به مسیحیت روی می آورند، خدا را در این دین پیدا میکنند.
کسی که در ایران دین خود را تغییر میدهد، چه مجازاتی در انتظارش است؟
خیلیها میگویند مجازات اعدام است، اما من این را قبول ندارم. بستگی به افراد دارند. برخیها پس از دستگیری انکار میکنند. کسانی که انکار نمیکنند، بستگی به میزان فعالیتشان دارد. اعدام ممکن است برای کسانی اجرا شود که دیگران را رهبری میکنند و بسیار تاثیرگذار هستند. الان فکر میکنم مجازات اعدام بسیار کمتر شده است. البته این نظر من است.
پذیرش درخواست پناهندگی نوکیشان در آلمان چگونه است؟
الان خیلی سخت شده چون دیگر حرف خیلیها را باور نمیکنند. حتی در پروتوکلهای پناهجویان مستقیما مینویسند که باورتان نکردهایم. الان درخواست پناهندگی اجتماعی را بیشتر قبول میکنند. فقط اگر کسی خیلی خوب و قلبا مسیحیت را باور کرده باشد و بتواند به دادگاه بقبولاند، پناهندگیاش قبول می شود.
دین مسیحیت چه دریافت تازهای نسبت به زندگی و جهان به شما داده است؟
در اسلام هر چقدر هم که معتقد باشی، باز دغدغه داری؛ احساس گناه همیشه همراه انسان است. در مسیحیت اینطور نیست؛ اگر روزی به کلیسا نروم و دعا نکنم اصلا احساس گناه ندارم. چون مسیح وعده داده که شما کافی است به من اعتقاد بیاورید که من برای نجات شما بروی صلیب رفتم وخونم برای شما ریخته شد تا شما بخشیده شوید. من در مسیحیت به چنان حسی رسیدهام که حتی فکر میکنم خانه شخصی من تنها متعلق به من نیست، بلکه برای همه است. محبت به دیگران را در دین اسلام هم داشتهایم، اما الان نابودش کردهاند.
در مسیحیت یاد گرفتهام که ساده زندگی کنم و این به من آرامش میدهد. دنبال تجملات و پول هم نیستم. وقتی به مشکلی بر میخورم میسپارم دست خداوند و از او میخواهم برایم درستش کند. اگر هم نشد خدایم صلاح میداند. مسیحیت مرا از خرافات دور کرده. اطمینان دارم که هر کسی میمیرد با مسیح محشور خواهد شد. به این نتیجه رسیدهام که جای پسر و شوهرم خوب است و این به من آرامش میدهد.
گفتوگویی از مریم مردانی
Bild: Bild: Reenablack, Canva pro