Photo: M. Z. on Unsplash
02/10/2022

بگذارید صدایش باشیم: زن زندگی آزادی!، نان کار آزادی!

چند روزیست سرم به صفحه موبایل است و ویدیو های تظاهرات ایران را بالا ‌و پایین میکنم. گاه قلبم سنگین و چشمانم پر از اشک میشود و گاهی موجی از امید و هیجان سراغم میاید. حس میکنم قسمتی از من بین آن مردم در خیابان هاست و برای آزادی فریاد میزند. سیزده سال اول زندگی سالهای مهم زندگی هستند, که من ایران گذراندم.

صنف سوم بعد از جشن تکلیف به خانه آمدم و مادرم مرا پی خرید به سوپرمارکت رواند کرد. طبق معمول بدون روسری و با آستین کوتاه به سوپرمارکت نزدیک خانه رفتم. بیرون در همکلاسی ایرانی ام همراه برادرانش ایستاد بود و به برادران بزرگ سالش گفت: ما امروز جشن تکلیف داشتیم و این دختر بدون روسری بیرون آمده. قلبم‌ شروع به تپش افتاد و سریع وارد دکان شدم. پچ پچ شان را از پشت کلکین میشنیدم. به محض اینکه بیرون آمدم هر دو پسر جوان با چشمان خشمگین نزدیک ام شدند. “روسری ات کجاست؟ تو امروز مگر جشن تکلیف نداشتی؟” برادر دیگر دستم را کشید و خریدها از دستم افتادند. سیلی محکمی به دستانم‌‌ زد “چرا آستین هایت کوتاه است”. هر دو از دو طرف چند سیلی به سر و دستام زدند و بعد فرار کردند. 

 به خانه آمدم و بدون اینکه حرفی بزنم دستانم که از سیلی سرخ شده بودند را به طرف مادرم دراز کردم. سرم میچرخید و بغض سنگینی در گلویم نشسته بود. هیچ حرفی نمی توانست آرامم کند. حس کردم در تاریکی محض ایستاده ام و گوشهایم سوت میکشند. حس ناامنی میکردم ، حس بی ارزشی. حسی که هدف این رژیم ها هست. 

 مکاتب ما را با عذاب جهنم برای کسانی که موهایشان را نشان دهند مغزشویی میکردند. برای سالهای زیادی حس گناه میکردم اگر روسری ام لیز میخورد و چشم چند مرد به موهایم می‌افتاد. سالها بعد در سفر سیاحتی با دانشجوهای زیادی به جنوب هند رفتیم.‌ شال روی  سرم روی شانه هایم افتاد و باد ملایم اقیانوس هند موهایم را پریشان کرد. همانطور که از وزش باد گرم روی صورت و بین موهایم لذت میبردم، مرد جوان افغان کنار گوشم گفت:«شال ات را سرت کن. تو یک دختر افغان هستی. موی دختر ما را نباید بیگانه ها ببینند.» جمله “دختر ما” دوباره همان سوتی در تاریکی بود. حس کردم باز کسی صاحب بدن میشود. به چشمانش نگاهی کردم و گفتم من دختر خانواده هستم نه دختر شما. به شما ربطی ندارد.

بعد به دوستان اش نگاهی کرد و دوباره خواهش کرد.انگار شرط زده بود تا سرم را خم کند و می‌خواست با افتخار و دستاورد به دوستانش برگردد. روسری ام از شانه هایم برداشتم موهایم را تکانی دادم و بدون اینکه چیزی بگویم رفتم. 

در آن سفرهیچ افغانی نزدیک من نیامد. مثل گناهکار بزرگی به من خیره می‌شدند و من با موهای بلندم هربار سیلی به صورت شان میزدم. اگر چه تنها شدم ولی حس بی ارزش بودم کم و کمتر میشد. 

 بدن ما اولین چیزی هست که ما در این دنیا صاحب اش هستیم. وقتی بدنت و حق پوشش را از تو میگیرند دیگر چطور میشود به زندگی و آینده فکر کرد. زندگی و آینده ای که قدم بعدی‌ است. اول بدن و بعد نقش ات را به عنوان یک زن تا حدی محدود میکنند که حس بی ارزشی و پوچی میکنی. 

 ژینا امینی اولین و آخرین زن نیست که به خاطر لیز خوردن روسری اش این‌ طور وحشیانه و غیر انسانی شکنجه و کشته میشود. 

جنبش ها و تظاهرات زیادی تا حال در ایران شکل گرفته و این اولین باریست که تمام دنیا را واداشته تا صدای مردم ایران باشند. تفاوت اینبار ایستادگی زنان در صف مقدم مبارزه است. زنان جوانی که از مردان دعوت به حمایت میکنند. زنانی از نسل نو.‌ نه ترس از شکنجه دارند و نه از مرگ. این شجاعتی که باعث ایستادن جلو باتوم و شلیک ها می‌شود یعنی به آخر خط رسیدن. نسلی که همیشه به خاطر استفاده تیک تاک و انستگرام مورد انتقاد شدید خانواده و جامعه قرار می‌گرفتند و امروز سینه سپر کردند برای رهایی از ظلم. مبارزه این نسل اینقدر الهام بخش است که اکثر کشورها،‌ هنرمندان و سیاستمداران شروع به حمایت شان کردند.

خیلی ها این شجاعت شان را با مبارزه یک سال پیش زنان افغان مقایسه می‌کنند،‌ که جلوی کلشینکوف طالبان با قدرت ایستادند و بلند فریاد زدند، ولی صدایشان به گوش کسی نرسید. حبس کشیدند، به اجبار به عقد طالبی در‌آمدند و در گوشه و خیابان حتی در خانه هایشان کشته شدند و باز هم‌ دنیا صدایشان را نشنید. 

تفاوتی که بین جنبش زنان ایران و افغانستان است حمایت گسترده مردان و اقشار مختلف جامعه است. مردان شانه به شانه زنان در ایران می ایستند و آزادی را طلب میکنند. در حالیکه زنان افغانستان تنها در خیابان ها فریاد زدند و مردان غیور افغان ترجیح دادند که در خانه ها بمانند و حتی در رسانه های اجتماعی هم جنبش زنان را نقد کنند.

ایران هم مثل افغانستان کشوری متنوع با نژاد، مذاهب و زبانهای مختلف است. دولتش طی دهه‌ها تلاش کرده که با استفاده از تضاد و تفاوت، تفرقه بین مردم بیندازد تا مردم را خودشان سرکوب کنند. مردم‌ کرد از اقلیتی هستند که همیشه مورد تبعیض سیستماتیک قرار گرفتند. وقتی از تبعیض و نژادپرستی که در ایران تجربه کردم به دوست کرد ایرانی میگفتم، آهی کشید و گفت بین من و شما در ایران فرقی نبوده. هر چی میگویی خودم در کشور خودم تجربه کردم. ژینا (مهسا) حتی اسمش به خاطر کردی بودنش ممنوع شد و برای همین نام اش را به مهسا تبدیل کرد تا قانونی شود. و حال این دختر کرد ایران سمبل آزادی کشورش شد. انقلاب و شورش همیشه از اقلیت های سرکوب شده جامعه شروع میشود و اکثر اقشار جامعه امروز تفاوت را کنار گذاشته‌اند و دوش به دوش هم نام اش را فریاد میزنند ” ژینا تو نمردی، تو سمبل آزادی هستی.”

این تظاهرات پیاپی ایران اگر رژیم را سرنگون هم نکند، دستاورد بزرگی برای ایرانیان دارد. این جنبش نشان داد که مردم ایران با هم متحد اند و دیگر دولت با تفرقه نمی‌تواند از هم جدایشان کند. اگر چه اکثر تظاهرات کنندگان بسیار جوان‌اند ولی به بلوغ و آگاهی سیاسی رسیده‌اند. این جوانان حال از مرز مبارزه با خانواده، مکتب، دانشگاه و جامعه گذشته‌اند و در مقابل رژیم حاکم ایستاد شدند.

ژینا مثل جرقه ای تمام یاس و ناامیدی این سالهای مردم را به خشم و امید تبدیل کرد. امیدی برای فروپاشی رژیم استبدادگر. دردی که خواهران ایرانی ما می‌کشند را ما زنان افغان با تمام وجود حس میکنیم. زنان افغانستان هستند برای ژینا شمع روشن کردند،‌ فعالین زنان به یادش می نویسند و دادخواهی می‌کنند و به سرک ها می‌روند. فعالین زن افغان از همه می‌خواهند تا یکی شوند و از مبارزه دست برندارند. ژینا ما را یاد فرخنده انداخت. دختری جوان و مسلمان که قربانی جهل مردان خشمگین شد. جهلی که از همین ایدئولوژی افراطی حاکمان این دو کشور سرچشمه می‌گیرد. فرخنده را صدها مرد زدند، از رویش‌ با موتر گذشتند، سنگی بزرگی را به رویش انداختند و آخر به آتش کشیدنش. همه این ها در چند متری ایستگاه پولیس در شهر کابل اتفاق افتاد و بقیه فقط تماشا کردند و ویدیو گرفتند. این ویروس افراطی فقط بدن زنان را صاحب نشد بلکه ذهنیت پسران و مردان جامعه را به پولیسانی تبدیل کرد که به هر کلمه و حرکتی که با طرز فکرشان همخوانی ندارد بتازند و شدیدا سرکوبش کنند. 

اینکه تمام دنیا به حمایت از مردم ایران می‌خیزد بسیار زیبا است. هر جا زنی/ انسانی صدایش خفه میشود، ما باید صدایش شویم. همه ما! امروز کنار خواهران ایرانی خود بایستیم و صدایشان شویم.

 غرب اگرچه به خیلی ارزشهای انسانی رسیده است، ولی هنوز هم زنان، جامعه رنگین کمانی و پناهندگان حقوق مساوی در همه عرصه ها ندارند و تبعیض و نژادپرستی را میشود در جامعه و ساختار به شدت حس کرد. برای تساوی حقوق همیشه و همه جا باید جنگید. دین و نژاد و زبان همه بهانه‌ای است برای به عقب راندن اقلیت‌ها. زنان ایران و افغانستان از دنیا می‌خواهند تا صدایشان باشد و هر کسی به قدر خود شعارشان را فریاد بزند: زن زندگی آزادی!، نان کار آزادی!

نوشته: طهورا حسینی

Photo: M. Z. on Unsplash