23/03/2022

نوشتن؛ پناه‌گاه کودک مهاجری که نویسنده شد

مریم عظیمی فقط شش سال داشت، زمانی که خانواده‌اش به آلمان پناهنده شدند. او از افغانستان خاطرات زیادی ندارد. آنچه مریم از کشورش دارد قصه‌هایی است که از مادر و ننه‌اش (زنی که مادر مریم و مریم را بزرگ کرده است) در ذهن او مانده است.

از آمدن خانواده مریم به آلمان سالها می‌گذرد. او در هسن بزرگ شده است و بعد از ختم دانشگاه به برلین آمده است. مریم مادر سه فرزند است. با وجودی که سالهاست از افغانستان دور شده است ولی هنوز هم با درد و رنجهای وطن آشناست. از ۱۳ سالگی به صورت مداوم خاطره‌نویسی می‌کرد. او می‌گویداز روزمرگی به دنیای دیگری فرار می‌کردماز همان روزهای کودکی، کتاب خواندن و خاطره نوشتن، تنها مشغله‌هایی بودند که مریم خلوتش را با آنها پر می‌کرد. وقتی از او در مورد داستان و قصه پرسیدم، از مادر و ننه اش یاد کرد. ننه زنی است که مادر مریم و همین طور خود او را بزرگ کرده است. ننه برای او داستان می‌گفت. قصه‌گویی‌های ننه ذهن مریم کوچک را با داستانها و قهرمانها آشنا می‌ساخت. مریم عظیمی از رخشانه و گوهرشاد یاد می‌کند. زنانی که او در کودکی پیوسته آنان را الگوی خود می‌دانسته است. مادر مریم، کریمه نیازی بدون تردید در ایجاد فضای تخیل پردازانه نقش بارزی در زندگی مریم داشته است. شعرخوانی در محافل و داستان/ کتاب خوانی در دورهمی‌های خانوادگی، توسط مادر، مریم را وا می‌داشت که در خلوت خود به کتاب و نوشتن پناه ببرد. پیوسته رویای داستان نوشتن در ذهن مریم ولوله می زد؛ تا اینکه پس از به دنیا آمدن نخستین فرزندش به این نتیجه رسید که باید به صورت جدی روی مهارت نوشتن خود کار کند. در سال ۲۰۱۴ شامل صنف‌های آموزش نویسندگی و داستان شد. در سال ۲۰۱۸ سیمینار دیگری مرتبط به آموزش و تمرین داستان‌نویسی را فرا گرفت. مریم باور دارد که در این ۴ سال، در مورد نوشتن خلاقانه بسیار آموخت و پیش از آن زیاد در مورد نوشتن نمی‌دانست. او در سال ۲۰۲۰ نوشتن نخستین اثرش را آغاز کرد که در ادامه به آن می پردازیم.

Tanz zwischen zwei Welten یا «رقص میان دو جهان» نام داستانی است که مریم عظیمی خالق آن است. این داستان شش ماه قبل توسط انتشارات Ullstein به نشر رسید. این کتاب نه فصل دارد و در آن چالش‌های دختری مهاجر روایت شده است که به دنبال هویت گم شده‌ی خود است.

راشین رجایی، نخستین بار مریم را در محفلی شخصی ملاقات کرد و با هم آشنا شدند. زمانی از نشر داستان مریم مطلع شد که اخبار بحران در افغانستان را هم می شنید. راشین و مریم پس از چند سال بار دیگر در محفل قصه خوانی‌ی مریم همدیگر را دیدند. راشین ۱۶ سال است که در آلمان به سر می‌برد. او ۳۱ ساله بود که از ایران مهاجرت کرده وارد آلمان شد. ادغام در جامعه‌ی جدید برای او نیز با دشواری‌هایی همراه بوده است. به باور راشین، کتاب مریم، به خوبی مساله‌ی هویت انسان مهاجر را مورد بحث قرار داده است. از نظر راشین به عنوان یک مخاطب، توصیف فضای سنتی افغانستان و پردازش به آزار جنسی کودک در داستان نکات جالب و بارزی بودند که این کتاب را از سایر آثار مهاجرت، مجزا می کند. او گفتخلق این اثر بر ادبیات آلمان تاثیرگزار و مهم است. دغدغه‌های درون داستان، دغدغه‌های انسان مهاجر در این جاست و مخاطبی که در ایران یا افغانستان باشد شاید نتواند به راحتی با داستان رابطه ایجاد کند. خوب است که نویسندگان مهاجر به زبان آلمانی بنویسند و موفق هم می‌شوند

راشین اضافه می کند زمانی که در محفل قصه خوانی مریم اشتراک کرده بود او را در قالب دو هویت موازی می‌دید. دختری از افغانستان و دختری از آلمان. به گفته‌ی خانم رجایی این دو هویت موازی در نقش قهرمان داستان نیز به خوبی مشاهده می‌شود. او پیش از این فکر می‌کرد که شاید کودکانی که در سنین کمتر به آلمان می‌آیند به سادگی می توانند کشور قبلی را فراموش کنند و در جامعه نو ادغام شوند؛ اما با خواندن داستان به این نتیجه رسیده است که ذهن انسانها خاطرات را به شدت در خود محکم حفظ می‌کند. این یعنی مساله‌ی ادغام مجدد را نباید حتا در مورد کودکان ساده و آسان انگاشت.

متن: زینب فرهمند

Photo: Maryam Azimi/Rashin Rajaee