سها، دختر ۲۹ ساله ایرانی که ۳ سال است در برلین زندگی میکند و او برای ساختن آیندهای بهتر برای خودش، منتظر نتیجه پرونده پناهندگی نمانده و با شرکت در آوسبیلدونگ پرستاری، شغل جدیدش را پیدا کرده و تلاش میکند در آن پیشرفت کند.
کار در مرکز نگهداری از بیماران ناتوان، شغلی است که سها از سال گذشته در آن مشغول شده و برای این شغل، یک دوره ۶ ماهه در آوسبیلدونگ گذرانده است؛ ۳ ماه برای آموزش زبان تا مرحله B1 و ۳ ماه برای درسهای تخصصی پرستاری.
اما با شروع شدن کلاس تخصصی، یکی از موضوعات درسی باعث شد سها تصمیم نهایی را بگیرد: “بیماری آلزایمر و فراموشی بیماران آنقدر برایم جالب بود که تصمیم گرفتم این مسیر را ادامه بدهم. انگیزهام برای این تصمیم کمی فلسفی بود، بیمارانی که آلزایمر دارند انگار در دنیای دیگری زندگی میکنند و کارکردن با آنها بسیار جالب است”.
با پایان کلاسهای تئوری، دوره کار عملی (پراکتیکوم) برای سها آغاز شد و همان مرکز آوسبیلدونگ، یک شغل مرتبط در مرکز نگهداری از بیماران به او پیشنهاد کرد.
این مرکز نگهداری از دو بخش تشکیل میشود، بخش اول با ۷ نفر بیماری که به دلیل آسیبهای جسمی نمیتوانند حتی امور شخصی خودشان را انجام بدهند، سکته کرده یا تصادف کردهاند و همواره روی تخت یا ویلچر هستند. میانگین سنی این بیماران از ۳۶ تا ۵۸ سال است و برای انجام سادهترین کارهای روزمره به کمک نیاز دارند.
تجربه کار با بیماران ناتوان جسمی
“در یک ماه دوره کارورزی، از بیمارانی مراقبت میکردم که توانایی بدنی نداشتند، سکته و یا تصادف کرده بودند و حتی توانایی حرف زدن هم نداشتند. کار با این بیماران سخت است و از نظر فیزیکی انرژی زیادی از پرستار گرفته میشود ولی ذهن را درگیر نمیکنند، چون دقیقاً میدانی که به چه مراقبتهایی نیاز دارند و میدانی که در چه ساعتهایی باید چه کارهایی برایشان انجام بدهی.”
او میگوید: “در مراقبت از بیماران ناتوان جسمی، یاد گرفتم چطور به آنها کمک کنم که از تخت بیرون بیایند و روی ویلچر بنشینند که به بدن خودم فشار زیادی وارد نشود. توانایی بدنی من خیلی زیاد نیست اما خوشبختانه وسایل کمکی زیادی ساخته شده و انجام این فعالیتها را سادهتر کرده است. در ضمن میتوانم هرزمان که نیاز باشد از همکارم کمک بگیرم. قانونی در این زمینه وجود دارد که امنیت بیمار نباید هنگام جابجایی به خطر بیافتد پس کمک گرفتن از همکارانم برایم مشکلی ایجاد نمیکند.”
پرستاری نیازمند حوصله فراوان
در بین همکاران سها، علاوه بر پرستاران آلمانی، پرستارانی از کشورهای جنوب اروپا نیز وجود دارند مثل اسلوانی و لیتوانی، “برداشت من از نحوه کارکردن برخی از پرستاران این است که قشر جوان آلمان، انگیزهای برای پرستاری از افراد پیر و ناتوان ندارند. از طرفی چون حوصله تحصیل طولانی در دانشگاه را ندارند ترجیح میدهند با گذراندن دوره کوتاه مدت در آوسبیلدونگ، یک شغل پیدا کنند و درآمد داشته باشند، بنابراین گاهی کسانی که وارد این شغل میشوند هیچ علاقه و انگیزه شخصی ندارند و فقط از بیماران مراقبت فیزیکی میکنند.”
بیماران ناتوان جسمی که مشکل روحی یا روانی ندارند، کاملاً مانند مردم عادی جامعه میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. البته اگر پرستار حوصله به خرج بدهد. مانند مارکو، پسر جوانی است که به دلیل تصادف ناچار شده در این مرکز زندگی کند. “برخلاف تصور سایر همکارانم، مارکو از همان روز اول جواب صبح بخیر من را داد و چند هفته بعد، ورق زدن مجله بوگاتی به یکی از سرگرمیهای ما تبدیل شد. حالا بعد از ۸ ماه، وضعیت جسمی مارکو هم رو به بهبودی است و او دیگر میتواند به کمک عصای مخصوص راه برود، هرچند بهبودی کامل او تقریباً دور از ذهن است.”
این بیماران که ناتوانی حرکتی دارند مسلماً در انجام کارهای شخصی نیز دچار محدودیت هستند و به کمک نیاز دارند. سها تلاش میکند نیازهای آنان را مانند یک انسان سالم برطرف کند.
“این بیماران را باید به طور مداوم از نظر بهداشتی بررسی کنیم که دچار مشکلات بیشتری نشوند. بیمارانی که روی تخت هستند را خودم به طور مرتب چک می کنم ولی بیمارانی که میتوانند احتیاجاتشان را به زبان بیاورند من را صدا میکنند تا لباس و پوشک شان را عوض کنم. کمک شان میکنم صورتشان را بشویند و مسواک بزنند و خلاصه کارهای شخصی که آدم سالم برای خودش انجام میدهد ولی آنها نمیتوانند انجام بدهند؛ دوش گرفتن، مسواک زدن، دستشویی رفتن، ناخن گرفتن، لباس پوشیدن و… آنها برای تمام کارهایشان نیازمند کمک هستند، کمک کم و یا زیاد. گاهی یک مسواک زدن ساده برای یک بیمار ۴۵ دقیقه طول میکشد و من همراه او در دستشویی هستم تا کارهایش تمام شود و بعد به سراغ بیمار بعدی میروم.”
صبر و حوصله زیاد، بخش مهمی از کار پرستار است و سها پاداش صبر و حوصلهاش را از بیماران دریافت میکند “اتفاقات خوبی همیشه هست و پیشرفت بیماران، خستگیام را کم میکند. مثلاً مارکو که روزهای اول حتی نمیتوانست مسواک بزند و آب دهانش را خالی کند ولی الان بعد از ۸ ماه خودش مسواک میزند. خوشحالم! من با این شغل ارتباط عاطفی برقرار کردهام و فکر میکنم اینطوری هم کار برای خودم سادهتر میشود و هم بهبودی بیماران بیشتر خواهد بود.”
بیماران آلزایمری، زندگی کردن را فراموش میکنند
در بخش دیگری از این مرکز، ۷ بیمار آلزایمری زندگی می کنند و سها بیشتر وقتش را در این قسمت میگذراند “جوانترین بیمار در این بخش یک خانم ۵۲ ساله که علاوه بر آلزایمر، معتاد به الکل است و خانوادهاش او را طرد کرده و به این مرکز سپردهاند. پیرترین بیمار یک پیرمرد ۹۱ ساله است.”
بیمار آلزایمری نیازی به مراقبتهای فیزیکی ندارد مگر اینکه بیماری دیگری هم داشته باشد، مثلا سکته کرده باشد یا سرطان و یا شکستگی داشته باشد، “مثلاً یک بیمار آلزایمری- دیابتی داریم که شدیداً به شیرینی علاقه دارد و چون کنترلی روی کارهایش ندارد باید همیشه مراقب باشم که شیرینی و شکلات نخورد و یا بیمار دیگری داریم که علاوه بر آلزایمر، مشکل حرکتی دارد و نمیتواند از جایش بلند شود. بنابراین من باید هر یک ساعت او را در تختش جابجا کنم که مشکل زخم بستر پیدا نکند”.
بیماران آلزایمری میتوانند کارهای شخصی خودشان را انجام بدهند و غذا بخورند، فقط از نظر ذهنی فراموشی دارند و مرتباً باید کارهایشان را به آنها یادآوری کرد، خوردن دارو، مسواک زدن، غذا خوردن و بقیه کارها. این افراد نمیتوانند تنها زندگی کنند. البته خیلی از افرادی که آلزایمر دارند در خانه خودشان هستند و با کمک خانواده زندگی میکنند اما بیمارانی که تنها هستند در مراکز مراقبتی زندگی میکنند.
مراقبت از بیماران آلزایمری بیش از آن که نیازمند فعالیتهای بدنی باشد نیازمند برقراری ارتباط با بیمار است “به نظر من بیمار حق دارد که مثل یک انسان معمولی با او رفتار کنیم، هرکاری که برای خودمان انجام میدهیم برای آنها هم انجام بدهیم، مسواک بزنیم، موسیقی گوش کنیم، قهوه بخوریم. من فکر می کنم که حق هر آدمی است که زیبا زندگی کند، حالا اگر یک بیمار آلزایمری فراموش میکند که چطور زیبا زندگی کند من فقط باید به یادش بیاورم” و این تمام فلسفه فکری سها است.
Aora Helmzadeh
Photo by Soha