موضوع “پناهندگان” یکی از سرفصلهای اصلی بحثهای روز در رسانهها و گفتوگوهای سیاسی است. به ویژه از سال ۲۰۱۵ که با اوج بحرانهای سیاسی, افراد زیادی به سوی اروپا مهاجرت کردهاند. افراد بسیاری در این زمینه صاحب نظرند. اما آیا در این میان, مهاجران خود فرصتی برای بیان دیدگاههایشان و شرح آنچه بر آنها در کشورشان, در مسیر مهاجرت و تجربهشان از وارد شدن به جامعه مقصد یافتهاند؟ آیا گوش شنوایی برای شنیدن روایتهای آنان وجود دارد؟
آیا زنان مهاجر تجربهای متفاوت با مردان در مسیر مهاجرت دارند؟ آیا دشواریهای بیشتری به آنها تحمیل میشود؟ حتی اگر پاسخ این سوالات واضح باشد، خلاء آن در گفتمانهای موجود, در سیاستهای پناهجویی و نحوه پاسخگویی به نیازهای آنان احساس میشود.
انجمن همزیستی (Polylog) از زنانی که از سوریه, ایران, عراق و آذربایجان به آلمان پناه آوردهاند, پژوهشگران دانشگاه برلین در زمینه مردم شناسی و اعضای نهاد بینالمللی فضای زنان تشکیل شده است. این انجمن شنبه گذشته, در مراسمی از کتاب “این داستان من است” رونمایی کرد. این کتاب دربرگیرنده هفت گفت و گو است که در آن زنان مهاجر به زبان مادری و یا زبان آلمانی داستانهایی از زندگی خود به خصوص در رابطه با روند مهاجرت میگویند. در این مراسم, زنان قسمتی از نوشتههای خود را به زبانهای عربی, ترکی و فارسی و در همان قالب گفت وگو برای عموم روخوانی کردند. آنها گاهی با لحنی جدی و گاه با طنز و کنایه از ترسها و آرزوهایشان گفتند. گاهی خندیدند و گاه اشک در چشمانشان حلقه زد.
“نور” از راه طولانی سخت عبور از سوریه به یونان گفت. از ماههای طولانی اقامت در کمپ در دل جنگلهای یک جزیره, در جایی که اجازه ترک کمپ برای خرید غذا و وسایل شخصی داده نمیشد و به دلیل غذای ناسالم, کودکان گرسنه میماندند. از کودکانی که جان خود را به دلیل سرما در میان راه از دست دادند. از رد تقاضای پناهندگی پس از ورود به آلمان. “والنتیا” از دلیل خود برای مهاجرت گفت. از وحشت کودکان در آلپو هنگامی که همکلاسیهایشان جانشان را از دست داده بودند. از عبور خود از راه دریا از ترکیه به یونان و از لحظات دلهرهآوری گفت که قایقشان تقریباً در حال غرق شدن بود. “مونا” از تجربیات برخوردهای ناخوشآیندی گفت که در جامعه آلمان به دلیل حجابش با او شده بود. “سالوا” گفت که او حجاب ندارد. با این حال او هم نگاههای سنگین را احساس میکند. «مردم تعجب میکنند که من از سوریه میآیم اما حجاب ندارم.» آنها از دشواریهایی که قوانین مرتبط با محدودیت امکان پیوست به خانواده بر زندگی آنها تحمیل کرده بود، گفتند. از فرزندانی که در کشوران دیگر منتظر پیوستن به مادران خود بودند و از سختیهای دوری و انتظار.
“سارا” از این گفت که زن بودنش چگونه در روند پناهندگی به بزرگترین مشکل زندگیاش تبدیل شد. از این که در کشورش ایران به عنوان زن, به دلیل خشونت مردان در جامعهای مردسالار احساس امنیت نمیکرده است. اما این احساس عدم امنیت در روزهای اقامتش در کمپ نیز او را رها نکرده است. «من در مورد تجاوز و آزار و اذیت زنان بین پناهجویان زیاد شنیده بودم و میخواستم خود را در برابر این خطرها حفظ کنم. احساس میکردم مجبورم وقتی وارد اتاق غذاخوری میشوم کلاه سرم بگذارم که کسی به من نگاه نکند. آن قدر از لحاظ روحی تحت فشار بودم که تصمیم گرفته بودم برم عمل جراحی کنم و مرد شوم. یعنی بزرگترین معضل من در این دوران زنانگی من بود.»
در این کتاب هر داستان با همراهی یک طراحی از هدی تکریتی هنرمند اهل دمشق منتشر شده است. این طرحها که ایدهشان در لحظه و در حین مصاحبهها شکل گرفته است شرح احساساتی هستند که هنرمند در جرﯾان گفت وگوها با آنها روبرو شده است. اصل این تصاویر در پایان مراسم برای فروش نمایش داده شده و سود فروش آنها به انجمن غیرانتفاعی فلامینگو برلین هدیه شد. این انجمن از زنان پناهنده, تنها, باردار و یا کودکان و نوجوانان بیسرپرست, بدون در نظر گرفتن زادگاه و یا وضعیت اقامت آنها حمایت میکند.
در میانه روخوانی از کتاب, گروه کر “هانین برلین” که متشکل از زنان سوری پناهنده است به اجرای نواهای سنتی سوری پرداختند.
وب سایت انجمن همزیستی (Polylog): https://polylog.jimdosite.com/
وب سایت انجمن فلامینگو: https://www.flamingo-berlin.org/
*
متن: سمن پورعیسی
عکس: داوود عدیل